جدول جو
جدول جو

معنی منفصل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

منفصل کردن
ازکار برکنار کردن، معزول کردن
متضاد: منصوب کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منفجر کردن
تصویر منفجر کردن
کفانیدن کفتانیدن ترکاندن ترکاندن: (دینامیت را منفجر کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منغص کردن
تصویر منغص کردن
تیره کردن، مکدر ساختن، ناخوش ساختن، ناپسند کردن: (... و منجم همچنان از کارهای کردنی منع کند و از مهمات باز دارد و بر ما منغص کند) (سیاست نامه. چا. اقبال 111)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصل کردن
تصویر محصل کردن
تحصیل کردن بدست آوردن: ... تا ارتفاع آنرا جمله محصل می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل کردن
تصویر متصل کردن
پتوستن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزل کردن
تصویر منزل کردن
((مَ زِ. کَ دَ))
اقامت کردن، ساکن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منحل کردن
تصویر منحل کردن
برچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متصل کردن
تصویر متصل کردن
چسباندن
فرهنگ واژه فارسی سره
ترکاندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جابه جا کردن، انتقال دادن، نقل مکان دادن، بردن، رساندن، ابلاغ کردن
متضاد: منتقل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منحصر ساختن، محدود کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
تحويلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منفی کردن
تصویر منفی کردن
Negate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
Impart, Transmit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
প্রদান করা , প্রেরণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
przekazać, przesyłać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
overbrengen, verzenden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
übermitteln, übertragen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartire, trasmettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
memberikan, mengirimkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
منتقل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ถ่ายทอด , ส่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
kuhamasisha, kusambaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
להעביר , לשלוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
伝える , 送信する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
传授 , 传输
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
प्रदान करना , प्रसारित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
aktarmak, iletmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
전달하다 , 전송하다
دیکشنری فارسی به کره ای